باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ **گر کافر و گبر و بت پرستی باز آ
این درگه ما درگه نو امیدی نیست**صد بار اگر توبه شکستی باز آ
وصل تو کجا و من مهجور کجا **در دانه کجا و حوصله مور کجا
هر چند ز سوختن ندارم باکی **پروانه کجا و آتش طور کجا
گر بر در دیر می نشانی ما را **گر در ره کعبه می دوانی ما را
اینها همگی لازمه هستی ماست**خوش آنکه ز خویش وارهانی مارا
مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت **دیوانه عشق تو سر از پا نشناخت
هر کس به تو ره یافت ز خود گم گردید**آنکس که تو را شناخت خود را نشناخت
آنروز که آتش محبت افروخت ** عاشق روش سوز ز معشوق آموخت
از جانب دوست سر زد این سوز و گداز ** تا در نگرفت شمع پروانه نسوخت
دیشب که دلم ز تاب هجران می سوخت** اشکم همه در دیده گریان می سوخت
می سوختم آنچنان که غیر از دل تو**بر من کافر و مسلمان می سوخت
(شیخ ابو سعید ابو الخیر )
:: برچسبها:
حافظ,